پیش از آنی که با غزل آیی، دفترم شوره زار ماتم بود کنج آیینهام نمیخندید برق سوسوی کوکب بختم تا رسیدی خدا تبسم کرد، با عبور تو کوچه پیدا شد محو شب مانده بودم و مبهوت از خیالی که با تو زیبا شد بین عقل و جنون غزل رویید، شانه در شانه، خستگی خوابید چشمهایت مرا صدا میکرد، روح من سر به زیر میانداخت ماه؛ بین من و تو قسمت شد، عشق از روی سادگی خندید
ماه برکوی دل نمیتابید، خانه ام انتهای عالم بود
بیسحرگاه خنده خیست، باغ بیباغ، قحط شبنم بود
قبل از آنی که بگذری از دل، عطر در انحصار مریم بود
قد کشیدی از عمق احساسم، لرز قلبم چو شانه بم بود
دست عشقت چه قدرتی دارد، کارد آن سوی استخوانم بود
رد شدم آزمون جرات را، درصد عشقبازیام کم بود
جای انگشتهای حوا ماند روی سیبی که دست آدم بود
C†?êmê§ |